زیباترین خاطرات گل پسرم محمدرضا

تولد محمدرضا

تولدت مبارک عزیزم امسال بخاطر غمی که تو دلمون بود واست تولد نگرفتیم. عزیزم صد سال به این سال ها ایشالله صد سال عمر کنی و من از لحظه لحظه های زندگی با تو لذت ببرم &n...

نویسنده : مامانی وباباجون

0:43

12 مهر 1393

213 1 0 ادامه مطلب

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت ر...

نویسنده : مامانی وباباجون

1:50

10 مهر 1393

206 0 0 ادامه مطلب

اولین قدمهای گل پسرم

93/5/28 اوایل ظهر بود که محمدرضا با ال آی داشتن بازی میکردن که دیدیم ال آی به محمدرضا میگه گه گه گه(بیا) و یهو محمدرضا بلند شد و راه رقت. ...

نویسنده : مامانی وباباجون

0:52

8 مهر 1393

237 1 0 ادامه مطلب

فوت پدر بزرگ محمدرضا

93/4/28 چند وقتی بود که داشتیم میرفتیم بیمارستان اما هیچ وقت تصور نمیکردم که از دستش بدیم.امروز روز سختی واسه من و بابایی و البته همه بود.امروز باباجون رو از دست دادیم.آقاجون یه علاقه خاصی داشت بهت.نمیتونم محبتی رو که به تو داشت رو واست توصیف کنم.هیچ وقت مهربونی هاشو از یاد نمیبرم.با این که الان دیگه پیش ما نیست اما یادش و خاطره هاش همیشه جاودانه هست و همیشه تو قلب ماست و من و بابایی همه سعیمون رو خواهیم کرد که تو هم اون رو فراموش نکنی.همیشه با مایی بابا جون. ...

نویسنده : مامانی وباباجون